به گزارش گیل مانا، حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که بهطور مستقیم از شبکه سه پخش میشود درباره تلقیهای ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو میپردازد. در ادامه گزیدهای از هجدهمین جلسه این مبحث را میخوانید:
یکی از تلقیهای ناروا از دین، تلقیِ عاشقی داشتن از دین است
شاید بحث امشب ما، معنویترین بخش بحث باشد و البته جا دارد یک ماه رمضان به این بحث بپردازیم اما نمیشود در اینباره زیاد سخن گفت چون خیلی سخت است، بیشتر باید سکوت کرد و شهود کرد و خودش دریافت کند و هر کسی هم در اینباره چیزی دریافت کرد به راحتی نمیتواند به کسی بگوید؛ یعنی بیان این موضوع بسیار دشوار است.
یکی از صاحبدلان به بنده فرمودند که «برو این مطلب را برای مخاطبان بگو…» ولی سالهاست که میبینم بیانش بسیار دشوار است، لذا امشب میخواهیم درباره یک «حرف نگفتنی» گفتگو کنیم!
یکی از تلقیهای ناروا از دین از نظر معنوی، تلقیِ عاشقی داشتن از دین است. یعنی اینکه «ما خدا را دوست داریم و عاشق او هستیم» یا اینکه «ما ائمه هدی را دوست داریم» البته اینها درست است. کمااینکه وقتی میگوییم «بعضیها از احکامِ دین علیه حقیقت دین استفاده میکنند» احکام که چیز بدی نیست! یا وقتی میگوییم «بعضیها از اخلاق علیه دین استفاده میکنند» اخلاق به معنای درستش، چیز بدی نیست، هرچند معنانیِ غیرصحیح هم دارد.
قبل از اینکه دنبال عاشقیِ خدا باشیم، باید بدانیم که معشوق خدا هستیم
وقتی از تشخیص در کنار تکلیف صحبت میکنیم، نمیخواهیم تکلیف را نفی کنیم، اینجا هم نمیخواهیم عاشقی را نفی کنیم، بلکه میگوییم «بیشتر از اینکه و قبل از اینکه تلقیِ عاشقی از دین داشته باشیم، باید تلقیِ معشوق بودن از دین داشته باشیم» یعنی بیشتر از اینکه بخواهیم دنبال این باشیم که ما عاشق خدا هستیم، باید پاسخ بدهیم به عشقی که حضرت ربّ نسبت به ما دارد. این مقام را باید درک کنیم.
حالا کو تا ما به عاشقی برسیم! ولی همین الان هم معشوق و محبوب خدا هستیم؛ الان لطف و محبت خدا شامل ما هست و اگر پاسخدهنده به لطف و محبت پروردگار باشیم، زندگی معنوی ما متحول خواهد شد.
اشکالِ ادبیات عاشقانه چیست؟ / وقتی حبالدنیا در دل انسان هست، حبالله نمیآید
وقتی میگوییم «عاشق خدا باشیم» یا وقتی از عاشقان صحبت میکنیم (البته نمیخواهم چیزی از این را کم بکنم، شاید نسبت به آنچه باید باشد، خیلی هم کم هست!) اما وقتی ادبیات ما عاشقانه میشود، خیلیها دستشان به عاشقی نمیرسد و انگار این عشق را در یک قله دست نیافتنی گذاشتهایم. چون رسولخدا(ص) میفرماید: «حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ اللَّهِ لَا یَجْتَمِعَانِ فِی قَلْبٍ أَبَدا» (مجموعه ورام، ج۲، ص۱۲۲) وقتی حبالدنیا در دل انسان هست، حبالله نمیآید.
مثلاً شما به من میگویید «برو عاشق بشو!» به این سادگی که نمیشود عاشق شد و چشماندازی را نمیبینم که من دارم عاشق میشوم. اگر این عشق و محبت را ادعا هم بکنم، احتمالاً ادعای کاذبی است، چون عاشق شدن خیلی سخت است. خیلی سخت است که آدم عاشق عبادت بشود به حدی که رسولخدا(ص) فرمود: «عَشِقَ اَلْعِبَادَهَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ» (کافی، ج۲، ص۸۳)
راه برقراری رابطه عاطفی با خدا چیست؟ درکِ اینکه خدا به ما محبت دارد و ما معشوق او هستیم
حالا این رابطه عاطفی با مولا را چگونه باید برقرار کنیم؟ حتی اگر خواستیم عاشق بشویم، از کدام راه باید برویم؟ از راه درک اینکه خدا به ما محبت دارد و ما معشوق او هستیم. ببینید انسانها چقدر دوست دارند که آنها را دوستشان داشته باشند! آیا این درست است که ما دوست داریم ما را دوست داشته باشند؟ بله، در زیارت امینالله که زیارت بسیار معتبری است، میخوانیم: «مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائِکَ» یعنی من را محبوب آسمانها و زمین قرار بده… این محبوب بودن را خدا هم میپسندد.
قرآن میفرماید: وقتی فرعون و لشکریانش مردند، آسمانها و زمین بر آنها گریه نکردند «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ» (دخان، ۲۹) این به ما یاد میدهد که بگوییم «پس باید اینطور باشد، یعنی ما باید به جایی برسیم که اگر از دنیا رفتیم، آسمان و زمین بر ما گریه کنند! یعنی اینقدر باید محبوب باشیم.» البته معلوم است که ما دنبال حب مقام و حب شهرت و… نباید باشیم، بلکه دنبال محبوب بودن به معنای واقعی کلمه باید باشیم.
پس باید بدانیم که ما محبوب خدا هستیم. حالا به سراغ محبت اهلبیت(ع) برویم. ما محبوب اهلبیت(ع) هم هستیم. شما وقتی میخواهی به کربلا بروی، اینطور میگویی: «من علاقه دارم کربلا بروم»؟ یا اینکه باید بگویی «امام حسین(ع) به من علاقه دارد، مدتی است که نرفتهام!» کدام را باید بگویی؟ اگر حالت دوم باشد، آنوقت میگویی «اصلاً این وظیفه من است که بروم. من باید بروم» این خیلی زیباتر است و اتفاقاً به یک معنا، عاشقانهتر هم خواهی رفت.
ادعیه ما بیشتر بر اساس دین معشوقانه است نه عاشقانه!
حالا دلیل من چیست برای اینکه این روش درستتر است؟ کل مفاتیح الجنان را که بگردید، میبینید که بر اساس دین معشوقانه است نه عاشقانه! چون این معشوق است که استغفار میکند و میگوید «ببخشید، نتوانستم جواب محبت شما را بدهم» و اصل دعا هم استغفار است. عاشق که نمیگوید «ببخشید!» عاشق میگوید «میخواهمت! تو کجایی؟»
عاشق یک مقدار ممکن است طلبکار بشود. البته در ادبیات عرفانی ما، این عاشقی طلبکارانه نیست و خیلی اصلاح شده است، مثلاً میگوید: «گر از درت برانی ور نزد خود بخوانی؛ رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد» اینها زیباییهای عاشقانهها و عارفانههای ادبیات فارسی است. ابیات دیگری هم از این قبیل داریم؛ مثلاً «میان عاشق و معشوق فرق بسیار است ؛ چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید» این عاشقی به معنای تصاحب کردن نیست، ولی ما بیشتر از اینکه دنبال عاشقی باشیم، باید دنبال پاسخگویی به معشوق بودنِ خودمان باشیم. ما الان معشوق هستیم و بهترین دعا در ادعیه برای اینکه این معشوق بودن را توضیح بدهد بیتردید دعای عرفه است. در دعای عرفه، اینقدر امام حسین(ع) از خدا تشکر میکند و اینقدر عذرخواهی میکند که «من نمیتوانم محبت تو را پاسخ بدهم»
شما یکدرصد هم در ادعیه، عاشقانه نمیبینید به این معنا که «خدایا، دوستت دارم، میخواهمت، دلم برایت تنگ شده…» تقریباً ۹۹درصد دعاها، عذرخواهی از خداوند است. چرا اینقدر عذرخواهی میکنند؟ برای اینکه میگویند: «نمیتوانم محبت تو را پاسخ بدهم»
اینکه میگویند: «خدایا من نمیتوانم حق تو را ادا کنم» این را هم باید برای مردم ترجمه کنیم، این چه حقی است؟ این با حقوق بشر یا حقهای دیگر متفاوت است. مثلاً من حق مادرم را نمیتوانم ادا کنم، من یک عمر شرمنده محبت مادرم هستم و نمیتوانم محبتهای او را جواب بدهم. اصلاً شاید ادب اقتضا میکند که نگوییم «من عاشق پدرم یا مادرم هستم» کمااینکه اهلبیت(ع) از سرِ ادبِ بندگی، در مقابل خداوند این را نگفتند.
اینکه ما درباره اهلبیت(ع) اظهار عشق میکنیم به خاطر این است که این را وظیفه ما اعلام کردهاند، چون اهلبیت(ع) مظلوم واقع شدهاند و این اظهار محبت، پرچمِ ما برای دفاع از اهلبیت(ع) است. ولی اگر در مناجات، خودمان و اماممان تنها باشیم، آیا باز هم باید بگوییم که عاشق هستیم؟! نه.
چرا ادعیه ما عموماً عاشقانه نیست؟
چرا ادعیه ما عموماً عاشقانه نیست؟ گاهی از اوقات ادعای عاشقی، حتی اگر محبتی هم در میان باشد، ممکن است ما را مغرور کند، اما درک معشوق بودن، هیچوقت ما را مغرور نمیکند بلکه همیشه ما را بدهکار میکند.
قرآن میفرماید: کم هستند بندگان من که شاکر باشند «و قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (سبأ، ۱۳) شکر یک پایه اساسی است. در علم کلام و مباحث اعتقادی ما، شاید دو تا از برجستهترین نکاتی که بر اساس عقلانیتِ این دو مطلب، بقیه علم کلام شکل میگیرد، یکی «حُسن و قبح عقلی» است و بعد از آن «قاعده لطف» است. ما اول ثابت میکنیم که خدا به ما لطف دارد، و بعد همهچیز را بر این اساس ثابت میکنیم، مثلاً میگوییم: «چون به ما لطف دارد، برای ما پیامبر میفرستد» یا اینکه در روضهها میگوییم «چون به ما لطف دارد، به امام حسین(ع) اجازه فداشدن و قربانی شدن داد که ما را هدایت کند» همهاش از سرِ محبتی است که خدا به ما دارد. بحث بر سرِ دوست داشتنِ ما است.
وقتی بدانی که خدا دوستت دارد، آرامش و اعتماد به نفس پیدا میکنی
ما چگونه میتوانیم این را احساس کنیم؟ آیا شما قبول دارید که الان این فضای معشوقبودن احساس نمیشود؟ اگر فضای معشوق بودن وجود داشت، مجالس دعا و مناجات ما شاید هزاران برابر بود. اگر شما بدانید که معشوق هستید، میدانید چه اعتماد به نفسی پیدا میکنید؟ مثلاً صبر شما چقدر زیاد میشود!
علامه طباطبایی میفرماید: با این روشهای رایج اخلاقی که از یونان یا جاهای دیگر رسیده، کسی درست نمیشود، اسلام یک روش جدید دارد! روش اسلام این است که یک آگاهی به تو میدهد که اصلاً رذایل رفع میشوند و پیش نمیآیند که تو بخواهی آنها را از بین ببری! یک نمونهاش همین آگاهی است که «شما میدانی که دوستت دارند» وقتی بدانی که خدا دوستت دارد، آرام میشوی، حتی اگر خیلیهای دیگر هم دوستت نداشته باشند دیگر برایت مهم نیست.
این کسی که اصلاً برایش مهم نیست دیگران تمسخرش کنند یا دشمنان حق، به او توهین کنند، مغرور هم نخواهد شد. شب دوباره میرود در خانه خدا و بدهیهای خودش را میشمارد. چرا حضرت زینب(س) از پا نمیافتد؟ چون از عشق خدا به خودش خبر دارد و غرق شکر و استغفار است.
خدا از بندگانش دو چیز انتظار دارد: شکر(اقرار به نعمت) و استغفار
خداوند متعال میفرماید: من از بندگانم، دو تا چیز بیشتر انتظار ندارم، یکی شکر است و یکی هم استغفار است. (امام باقر(ع): لَا وَ اللَّهِ مَا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ النَّاسِ إِلَّا خَصْلَتَیْنِ أَنْ یُقِرُّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَیَزِیدَهُمْ وَ بِالذُّنُوبِ فَیَغْفِرَهَا لَهُم؛ کافی، ج۲، ص۴۲۶)
خداوند به پیامبر(ص) عنایت دارد؛ یک علامتش این است که به او میفرماید: خدا میداند که آنها دارند تو را اذیت و ناراحت میکنند (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ؛ انعام، ۳۳) حضرت زهرا(س) از مسجد آمد و فرمود: یا علی، چه نشستهای که من را در مسجد، خوارم کردند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: بگو خدا برای من بس است! «فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ» (توبه، ۱۲۹) جالب است که در قرآن، قبل از این آیه میفرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» (توبه، ۱۲۸) یک پیغمبری را به سوی شما فرستادهام که حریص شما است و برایش سخت است که یک چیزی شما را اذیت کند و نسبت به مؤمنین مهربان است. بعد به پیامبر(ص) میفرماید: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ» اگر به تو پشت کردند، من هستم! تو هم مثل من برخورد کن.
فرض کنید یک کسی رزمنده باشد و در معرض شهادت باشد یا در معرض اسارت و شکنجه باشد، حالا اگر خواب دیده باشد که امام حسین(ع) به او بفرماید: «من تو را دوست دارم» این چه قدرتی پیدا میکند! یکشبه راه صدساله را میرود. باور کنید بعضی از این بچهها این اتفاقها برایشان میافتاد؛ حالا یا شهودی بوده، یا اینکه در رؤیای صادق میدیدند یا از سرِ معرفت و عقلانیت دریافت میکردند. اتفاقاً کسی که خواب نبیند و با عقل خودش اینها را دریافت کند بهتر است.
در شبهای قدر، حالِ شاکرانه دعای عرفه امام حسین(ع) را داشته باشیم
ما این سه شب قدر، باید درِ خانه خدا برویم، اگر بتوانیم حال دعای عرفه امام حسین(ع) را داشته باشیم چقدر خوب است؛ یعنی همان حس و حال شاکرانه! نگوییم دعای عرفه فقط برای روز عرفه و صحرای عرفات است! ما این حال را میخواهیم! چرا جوشن کبیر میخوانیم و مدام میگوییم «خلّصنا من النّار یا ربّ» خدایا ما را جهنم نبر! چون ما خودمان را جهنمی میدانیم به دلیل اینکه نتوانستهایم از خدا تشکر کنیم. امام سجاد(ع) در یک دعایی صدا میزند: خدایا اینهمه در این دنیا به من لطف کردی و من به تو بدی کردم، در آخرت هم اگر من را بخشیدی من از شرمندگی چهکار کنم و چگونه پاسخ بدهم!
ما این روحیه را برای زندگی احتیاج داریم. کسی که این روحیه را با این معرفت پیدا نکرد، اولاً از بهره عقلانی بالایی برخوردار نیست و ثانیاً با روشهای اخلاقی دیگر هم درست نخواهد شد.
امیرالمؤمنین(ع): ما به خاطر شما مریض میشویم و با اندوه شما محزون میشویم
یکی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) میگوید: من یک مقدار بیماری داشتم، با همان حال برای نماز جمعه رفتم و پشت سر امیرالمؤمنین(ع) نماز خواندم. حضرت موقع خواندن خطبه، مرا دیدند، بعد از خطبهها، حضرت به من فرمود: حالت بد بود، یک مقدار بهتر شدی و گفتی «بروم علی را ببینم» لذا به اینجا آمدی، موقع نماز هم باز حالت بد شد… گفتم: بله، همه جزئیات را بی کم و کاست گفتید.
حضرت فرمود: هیچ مؤمن و مؤمنهای نیست که مریض بشود، مگر اینکه ما به خاطرش مریض میشویم، و محزون نمیشود مگر اینکه ما به خاطرش غمگین میشویم و دعا نمیکند مگر اینکه ما دعای او را مستجاب میکنیم، و ساکت نیست مگر اینکه ما داریم او را دعا میکنیم. «یَا رُمَیْلَهُ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ یَمْرَضُ مَرَضاً إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا یَحْزَنُ حَزَناً إِلَّا حَزَنَّا لِحُزْنِهِ وَ لَا دَعَا إِلَّا أَمَّنَّا عَلَى دُعَائِهِ وَ لَا یَسْکُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَه» (ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۸۲) اصلاً در شب قدر بروید و حتی سکوت کنید، علی(ع) برای شما دعا خواهد کرد. رمیله از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: این را فقط برای ما و دوستانی که دور شما هستند، میگویید؟ حضرت فرمود: نسبت به همه مؤمنان اینگونه هستیم «یَا رُمَیْلَهُ لَیْسَ یَغِیبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَهٌ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَهُ کَذَا» (همان)
در شب قدر به مجلس دعا برویم و بگوییم: یا امام زمان، آمدهایم که شما از ما ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید، حالا شما برای ما دعا کنید و هرچیزی که برای ما خوب است از خدا بخواهید…
پایان پیام/