• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
5

اتاق کوچک خانه ما قصری از آرامش/ وعده‌های قشنگ دنیا را بر سرم خراب کرد

  • کد خبر : 4979
  • 07 شهریور 1402 - 7:54
اتاق کوچک خانه ما قصری از آرامش/ وعده‌های قشنگ دنیا را بر سرم خراب کرد
متأسفانه پسر یکی از همسایه‌ها به من ابراز علاقه کرد و من وارد رابطه دوستی با او شدم.

به گزارش گیل‌مانا، ماجرای زندگیش را چنین آغاز کرد من و خواهرم دوقلو هستیم. زمانی ‌که ۵ ساله بودیم، مادرم از دنیا رفت. ۲ سال بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و خوشی از زندگی ما رفت.

پدرم بسیار مهربان و زحمتکش بود. او در یک رستوران آشپزی می‌کرد. نمی‌دانم با چه واژه‌ای او را توصیف کنم، دامنه لغات کوتاه است و کلماتی را که ترجمان احساساتم باشد پیدا نمی‌کنم. محل کار پدرم خیلی دور بود و او ناچار بود فقط شب‌ها به منزل بیاید. نامادری که خودش دو فرزند کوچک داشت به من و خواهرم توجهی نمی‌کرد. فرق زیادی بین ما و فرزندان خود می‌گذاشت به شدت ما را تحقیر می‌کرد و هر روز به بهانه‌های مختلف ما را کتک می‌زد. وقتی از رفتارهای غیر قابل تحمل نامادری با پدر صحبت ‌می‌کردیم. پدرم فقط سری تکان می‌داد.

انگار پدر مثل ما از او می‌ترسید. انگار پدر هیچ نقشی بجز تأمین مایحتاج خانواده نداشت. شرایط سخت زندگی به همین منوال گذشت تا اینکه من و خواهرم ۱۶ ساله شدیم. یک روز تصمیم گرفتیم برای همیشه خانه را ترک کنیم اما جایی برای ماندن نداشتیم وقتی موضوع را با پدر مطرح کردیم مخالفتی نکرد. بنابراین من و خواهرم برای مدت ۲ سال در یک مسافرخانه زندگی کردیم. خیلی خوشحال بودیم.

دیگر خبری از توهین و ناسزا، تحقیر، کتک کاری، نامهربانی و… نبود. پدرم هر ماه مبلغی برایمان واریز می‌کرد، که البته کفاف خورد و خوراکمان را نمی‌داد. تصمیم گرفتیم کاری برای خودمان دست و پا کنیم. من در یک ساندویچی و خواهرم در مغازه روسری فروشی، مشغول به کار شدیم. هر روز با جدیت بیشتری کار می‌کردیم. یک روز به‌ طور اتفاقی موضوع زندگیمان را برای صاحب ساندویچی تعریف کردم. او به کمک یک فرد خیر خانه‌ای برایمان اجاره کردند و ما از مسافرخانه نقل مکان کردیم. اتاقی کوچک در یک خانه ویلایی که ساکنین زیادی در اتاق‌های این خانه زندگی می‌کردند.

اتاق کوچک ما قصری بود که در آن احساس آرامش داشتیم. من و خواهرم هر روز بعد از کار با ذوق و شوق به خانه برمی‌گشتیم و همه اتفاقات روز را برای هم تعریف می‌کردیم. خیلی خوشحال بودیم و آرامش داشتیم، اما این آرامش خیلی دوام نداشت.

متأسفانه پسر یکی از همسایه‌ها به من ابراز علاقه کرد و من وارد رابطه دوستی با او شدم. علی وعده‌های قشنگی می‌داد و به ظاهر همه چیز خوب بود. خیلی خوشحال بودم و اصرار زیادی برای ازدواج با او داشتم. هر روز بعد از تعطیل شدن از محل کارم با علی وقت می‌گذرانم. بطوریکه حتی بعضی شب‌ها به خانه نمی‌آمدم. بعد از گذشت ۶ ماه به اصرار من با هم محرم شدیم. کم کم متوجه تغییر رفتار علی شدم.

گاهی تماس‌های مشکوکی داشت که با لحن بدی صحبت می‌کرد. خیلی کنجکاو شدم تا اینکه توسط یکی از دوستانش متوجه شدم علی در شهر دیگری همسر و فرزند دارد و یک خلافکار حرفه‌ای است که زندگیش را با دزدی و خلاف می‌گذراند. وقتی متوجه شدم که علی مرا فریب داده، دنیا بر سرم خراب شد. نمی‌دانستم با رویاهای قشنگی که در ذهنم ساختم چه کنم؟ با اتفاقی که بین ما افتاد، با آبروی از دست رفته چه کنم؟ به اتاق کوچک خانه‌مان برگشتم.

هر روز با علی تماس می‌گرفتم ولی از او خبری نبود. الان یک ماه از این ماجرا می‌گذرد، نمی‌توانم در محل کارم تمرکز داشته باشم و مثل سابق کار کنم. مرتب با اطرافیان درگیر می‌شوم. بطوریکه کار فرما هر روز به من تذکر می‌دهد که اگر این وضعیت ادامه داشته باشد عذر مرا می‌خواهد.

ارتباطم با خواهرم خوب نیست. احساس پوچی می‌کنم. هر روز گذشته را مرور می‌کنم ….. به ناچار موضوع را با پدرم در میان گذاشتم، بسیار متأثر شد و از ما خواست به خانه او برگردیم و با آنها زندگی کنیم. من و خواهرم قبول نکردیم. چرا خواهرم باید به خاطر نادانی من اذیت شود. فکر برگشتن به آن خانه مرا عذاب می‌دهد. دوباره تحقیر، توهین و…. در بلا تکلیفی بسر می‌برم و نیاز به کمک و راهنمایی دارم. لطفاً کمک کنید تا زندگی آرام و بدون تنش داشته باشم.

نظر کارشناس:

نکته حائز اهمیت این است، زمانی‌ که مخاطب دوره حساسی را از نظر سنی و ساخت روانی – اجتماعی می‌گذراند از تیررس نگاه والدین دور ماند و کنترل و نظارتی از سوی والدین بر رفتارهای فرزند صورت نگرفت. فقدان جو عاطفی و صمیمی در خانواده، عدم وجود اقتدار در رفتارهای پدر علیرغم مهربانی‌های او باعث ایجاد آسیب‌ها و نارسایی‌هایی در زمینه‌های رشد هیجانی، روانی و عاطفی شد و اثراتی زیانبخش بر فرزندان به دنبال داشت که از نتایج آن فرار از خانه برای رهایی از جو پر تنش بود. عدم آگاهی از معیارهای صحیح ازدواج، پایبند نبودن به اصول اخلاقی و اعتماد به افراد ناشناس، زمینه‌ساز بروز مشکلات و پیامدهای ناشی از آن برای مخاطب شد. از آنجایی ‌که نوجوانی حساس‌ترین و بحرانی‌ترین دوران زندگی هر فردی است که به دلیل تحریک‌پذیری، هیجان‌طلبی و بیداری غرایز جنسی، گرایش به رفتارهای پرخطر وجود دارد. باید این دوران از زندگی با آگاهی، کنترل و نظارت غیر مستقیم والدین همراه باشد تا سلامت روان نوجوان تضمین شود.

تهیه و تنظیم: “سحرپور ابراهیمی” کارشناس ارشد روانشناسی معاونت فرهنگی و اجتماعی پلیس گیلان

پایان پیام/

لینک کوتاه : https://gilmana.ir/?p=4979

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.